نام: پژمان بازغی
زمینه فعالیت: سینما و تلویزیون
تولد: ۱۹ مرداد ۱۳۵۳
۱۰ اوت ۱۹۷۴ تهران
پیشه: بازیگر
همسر: مستانه مهاجر (ازدواج ١٣٨۶)
فرزند: نفس (تولد ١٣٨٧)
زندگی شخصی پژمان بازغی:
پژمان بازغی؛ متولد 19/5/1353 در یک خانواده 5 نفره در تهران بــه دنیا آمده است. اصل و ریشه خانوادگی اش بــه شمال ایران و بــه شهر لاهیجان بر می گردد. در دوران کودکی بــه واسطه شغل پدرش در شهرهای مختلف زندگی کرده و تجربیات زیادی را بدست آورده است.
پژمان بازغی پــس از تولد 4 سال در تهران و در منازل سازمانی نیروی دریایی جمهوری اسلامی ایران زندگی کرده و همزمان بــا پیروزی انقلاب اسلامی ایران بــه شهر رشت می رود. بــا شروع جنگ و اعزام پدرش بــرای محافظت مرزهای آب ایران و خلیج همیشگی فارس بــه بوشهر رفته. بــا پایان جنگ بــه تهران باز می گردد.
برادران پژمان بازغی:
ما سه برادریم؛ من پسر دوم خانواده هستم؛ پیام برادر بزرگتر و پرهام برادر
کوچکتر؛ جالب اینکه هــر سه ما در دانشگاه امیرکبیر درس خواندیم. پیام در
رشته مهندسی شیمی؛ صنایع غذایی خواند و پرهام در دانشگاه امیرکبیر؛ مهندسی
صنایع خوانده است.
ورزش مورد علاقه پژمان بازغی:
پژمان بازغی یک ورزشکار هــمــه فن حریف است؛ خیلی کم بسکتبال بازی کرده؛
فوتبال و والیبال را بــه صورت حرفهای ادامه داد و مدتی هم اتومبیلرانی…
«ورزش جایگاه مهمی در زندگی افراد دارد؛ عشق من بــه ورزش؛ بیشتر بر
میگردد بــه تماشای مسابقه فوتبال؛ همان طور کــه میدانید عضو تیمهای
والیبال و فوتبال هنرمندان هستم. معمولا بــرای دیدن بازیهای ملی بــه
ورزشگاه آزادی میروم و ایــن عشق تــا آنجا بود کــه در کوران رقابتهای
جامجهانی 2006 آلمان؛ همراه تیم ملی فوتبال دو هفته در فرانکفورت آلمان
بودم. تیم ملی فوتبال ایران عشق منه! بــا فوتبالیستهای زیادی هم دوستم؛
مثل عابدزاده؛ دایی؛ جمشیدی؛ کریمی و… اگــر بــه یاد داشته باشید بــرای
افتتاح رستوران عابدزاده هم رفته بودم.» پژمان بازغی میگوید: «ای کاش
مسئولین آموزش و پرورش بــه ورزش مدارس بیشتر رسیدگی کنند.» امــا شروع
ورزش: «در مدرسه بــا فوتبال و والیبال ورزش را آغاز کردم و البته کمی هم
بسکتبال…»
تیم مورد علاقه پژمان بازغی
من و کامبیز دیرباز؛ از طرفداران پـرسپولیس هستیــم؛ داریوش مصطفوی
مدیرعامل باشگاه هم لطف کــرد و ما را جزو اعضای افتخاری باشگاه پرسپولیس
کرده؛ پیراهن شماره 53 پرسپولیس را بــه من و شماره 54 را بــه کامبیز
دیرباز اهدا کرد.
ازدواج پژمان بازغی:
همسرم «مستانه مهاجر» از تدوینگرهای سینمای ایران اســت کــه اصولا تدوینگر فیلمهای مستند اســت امــا در عرصه سینما؛ فیلمهای بمانی داریوش مهرجویی؛ سفر قندهار؛ آتشبس تهمینه میلانی؛ زنها فرشتهاند؛ کلاغ پر؛ کنعان؛ خواستگار محترم و مهمان؛وصل مستان و چند فیلم دیگر را کــه حضور ذهن ندارم؛ تدوینگری کرده امــا میدانم پرونده کاریاش از من شلوغتر است. پژمان بازغی و مستانه مهاجر سال ١٣٨۶ در یک فضای سینمایی بــا یکدیگر آشنا شدند و ایــن آشنایی منجر بــه ازدواج شد. حاصل ایــن ازدواج هم یک دختر کوچک بــه نام «نفس» است.
پژمان بازغی در مورد ازدواجش میگوید: ازدواج من هم منطقی بود و هم عاشقانه؛ زیــرا هــر کسی کــه بخواهد بــا یک بازیگر ازدواج کــنــد بــایــد از تمامی مشکلات ایــن کار مطلع باشد و از آن جایی کــه مستانه مهاجر؛ همسرم نــیــز در ایــن عرصه فعالیت میکند و از نزدیک دشواریهای کار ما را میداند؛ ازدواجمان منطقیتر بود.
دختر پژمان بازغی:
دختر پژمان بازغی نفس در سال ١٣٨٧ متولد شد. دخترم آزاد اســت هــر رشتهای
را کــه دوست دارد انتخاب کند؛ منتهی در کمال دانش و آگاهی؛ دلم میخواهد
دخترم دنیا دیده شــود و بــا کشورهای مختلف جهان آشنا شود؛ اگــر دوست
داشت در سینما باشد؛ من مخالفت نمیکنم.
زندگی هنری پژمان بازغی:
پژمان بازغی پــس از قبولی در دانشگاه آزاد در لاهیجان بــرای تحصیل رشته مهندسی معدن بــه آنجا بر می گردد و از همانجا بــا سینما آشنا می شود. در سال 1373 بــا ورود بــه سینمای جوانان مرکز گیلان در اولین فیلمش بــا نام اعتراف ساخته مجید زیم خواه باز می کند.
پس از آن پژمان بازغی بــه استخدام آژانس دوستی در می آید و بــه مدت 2 سال همراه بازیگران خوب ایــن مجموعه علی تاخصوص مرحوم حسین پناهی بــه ایفای نقش می پردازد. بعد از آژانس بــه سراغ جوانی مجید قاریزاده می رود و بــا مسعود جعفر جوزانی بــه بلوغ می رسد پــس از آن بــه گروه ویژه مهرداد خوشبخت می پیوندد و گمگشته اش را بــا رامبد جوان پیدا می کند.
پژمان بازغی همراه سیروس مقدم بــا دریایی ها سفر می کــنــد و در سال 80 بــرای نجات دختری در قفس بــا قدرت الله صلح میرزایی همراه می شــود پــس از آن بــه دوئل بــا استاد بزرگوارش احمدرضا درویش می پردازد و بــا تارا و تب توت فرنگی سعید سهیلی و سربازهای جمعه کیمیایی کارش را بــه پایان می رساند. پــس از سایه آفتاب ؛ نفس تازه می کــنــد و در حال حاضر نــیــز بــا سامان مقدم بــرای سال آینده نفستو حبس کن را آماده می کند. برادر کوچکترش هم علاقه زیادی بــه ایــن پرده نقره ای دارد و در 2 فیلم پسران مهتاب و شب برهنه سعید سهیلی بازی کرده است.
سینما
اعتراف (مجید فهیمخواه؛ ۱۳۷۳-۱۳۷۵)
جوانی (مجید قادریزاده؛ ۱۳۷۶)
بلوغ (مسعود جعفریجوزانی؛ ۱۳۷۷)
دختری در قفس (قدرتالله صلحمیرزایی؛ ۱۳۸۰)
دوئل (احمدرضا درویش؛ ۱۳۸۱-۱۳۸۲)
سربازهای جمعه (مسعود کیمیایی؛ ۱۳۸۲)
تارا و تب توت فرنگی (سعید سهیلی؛ ۱۳۸۲)
کافه ستاره (سامان مقدم؛ ۱۳۸۴)
ریسمان باز (مهرشاد کارخانی؛ ۱۳۸۶)
خواب لیلا (مهرداد میرفلاح؛ ۱۳۸۷)
خاطره (نادر طریقت؛ ۱۳۸۸)
فاصله (کامران قدکچیان؛ ۱۳۸۸)
تهرون (نادر تکمیل همایون؛ ۱۳۸۸)
ندارها (محمدرضا عرب ۱۳۸۹)
مرگ کسب و کار من اســت (امیر ثقفی؛ ۱۳۸۹)
اینجا شهر دیگری اســت (احمدرضا گرشاسبی؛ ۱۳۹۰)
ساعت شلوغی (آرش معیریان؛ ۱۳۹۰)
نازنین (مهدی گلستانه؛ ۱۳۹۲)
دو ساعت بعد مهرآباد (علیرضا فرید؛ ۱۳۹۲)
انارهای نارس (مجیدرضا مصطفوی؛ ۱۳۹۲)
خندههای آتوسا (علیرضا فرید؛ ۱۳۹۳)
این سیب هم بــرای تو (سیروس الوند؛ ۱۳۹۳)
ناهید (آیدا پناهنده؛ ۱۳۹۳)
من و شارمین (بیژن شیرمرز؛ ۱۳۹۴)
بارکد (مصطفی کیایی؛ ۱۳۹۴)
هلن(علی اکبر ثقفی؛ ۱۳۹۴)
زار (نیما فراهی ۱۳۹۵)
اسرافیل (ایدا پناهنده ۱۳۹۵)
تلویزیون
آژانس دوستی (علیرضا ایزدی)
این یک دادگاه نـیـسـت (مجید کاشی فروشان)
گروه ویژه (مهرداد خوشبخت)
زیر آسمان شهر (مهران غفوریان)
گمگشته (رامبد جوان؛ ۱۳۸۰)
دریاییها (سیروس مقدم)
گذر عاشقی (محمدرضا آهنج)
مرد هزار چهره (مهران مدیری؛ ۱۳۸۶)
مرد دو هزار چهره (مهران مدیری؛ ۱۳۸۷)
تاوان (شهرام شاه حسینی؛ ۱۳۸۹)
همچون سرو (بیژن بیرنگ ؛ ۱۳۸۹)
مادر (بیژن بیرنگ ؛ ۱۳۸۹)
دولت مخفی (عبدالحسن برزیده ۱۳۹۱)
فرشته ها بر فراز اسمان (محمدرضا آهنج؛ ۱۳۹۲)
گذر از رنجها (فریدون حسن پور ؛ ۱۳۹۳)
مسابقه ستاره بیست (داور؛ ۱۳۹۳)
خندوانه (شرکت کننده در مسابقه لباهنگ؛۱۳۹۵)
شبکه خانگی
خیابان یک طرفه (اسماعیل فلاح پور؛ ۱۳۹۰)
قلب یخی(فصل سوم) (سامان مقدم؛ ۱۳۹۱)
شام ایرانی (سروش صحت, ۱۳۹۳)